۱۳۹۲ بهمن ۱۸, جمعه

برادر مهربانی که رفت .....

برادر مهربانی که رفت .....

سه چهار سالی از من کوچک تر بود . مثل سایه ای دنبال م می کرد . مهربان بود و با وفا ، اما صریح و بی ترس . پوچی ها و ارزش های پوچ تر دنیا و حاکمیت سرمایه را با زبان و رفتار خاص طنز گونه اش به سخره می گرفت . به طبع من به حزب آمد و یکی از فعالان جنبش کارگری اصفهان شد .... و سرانجام ، پاداشی جز محرومیت و زندان نیافت . تا لحظه آخر زندگی به مردم و میهن و آرمانی که برای ش رنج برده بود وفادار ماند و گویی او خود مصداق زنده ی شعر من بود که بخشی از آن را بسیار زمزمه می کرد . شعری که برای حزب و کلیت جنبش آزادی خواهانه و عدالت جویانه ی مردم ایران گفته بودم :

می آیند
خسته
پیوسته
پوستی بر استخوان
خون و نمک بر لب
آهی بلند بر تشنگی سالیان شان

از گرداب ها می گذرند
از غارهای خوفناک زمینی
چون رودی خشکیده در نمک و آفتاب .....

من زندان ها و جنگ و گریزها داشته ام و شکنجه های زیادی را بر جسم و جانم تحمل کرده ام ، اما او رنج و اندوهی که داشت از جنسی دیگر بود . او مصداق عینی رنج توده ها بود و بدین گونه نیز از میان ما رفت .... من اما بر او باید بیش تر بگریم ....

پنج شنبه 24 بهمن ماه از ساعت یک و نیم تا سه و نیم بعد از ظهر در مسجدالرسول ، واقع در اصفهان ، خیابان پروین ، چهارراه صباحی و سپس بر آرامگاه او در باغ رضوان ، قطعه ی 65 بلوک 6 گرد هم می آییم و در هفتمین روز به خاک رفتن ش ، یادش را گرامی می داریم .

احمد قدرتی پور
 
 Photo: ‎برادر مهربانی که رفت .....

سه چهار سالی از من کوچک تر بود . مثل سایه ای دنبال م می کرد . مهربان بود و با وفا ، اما صریح و بی ترس . پوچی ها و ارزش های پوچ تر دنیا و حاکمیت سرمایه را با زبان و رفتار خاص طنز گونه اش به سخره می گرفت . به طبع من به حزب آمد و یکی از فعالان جنبش کارگری اصفهان شد .... و سرانجام ، پاداشی جز محرومیت و زندان نیافت . تا لحظه آخر زندگی به مردم و میهن و آرمانی که برای ش رنج برده بود وفادار ماند و گویی او خود مصداق زنده ی شعر من بود که بخشی از آن را بسیار زمزمه می کرد . شعری که برای حزب و کلیت جنبش آزادی خواهانه و عدالت جویانه ی مردم ایران گفته بودم :  

می آیند
خسته 
پیوسته
پوستی بر استخوان
خون و نمک بر لب
آهی بلند بر تشنگی سالیان شان

از گرداب ها می گذرند
از غارهای خوفناک زمینی
چون رودی خشکیده در نمک و آفتاب .....

من زندان ها و جنگ و گریزها داشته ام و شکنجه های زیادی را بر جسم  و جانم تحمل کرده ام ، اما او رنج و اندوهی که داشت از جنسی دیگر بود . او مصداق عینی رنج توده ها بود و بدین گونه نیز از میان ما رفت .... من اما بر او  باید بیش تر بگریم  ....
 
پنج شنبه 24 بهمن ماه از ساعت یک و نیم تا سه و نیم بعد از ظهر در مسجدالرسول ، واقع در اصفهان ، خیابان پروین ، چهارراه صباحی و سپس بر آرامگاه او در باغ رضوان ، قطعه ی 65 بلوک 6 گرد هم می آییم و در هفتمین روز به خاک رفتن ش ، یادش را گرامی می داریم .

                                                           احمد قدرتی پور‎