۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه


بخشی از مصاحبه احمد قدرتی پور با روزنامه نسل فردا (با حک و اصلاح تایپی و نزدیک کردن آن به آن چه که واقعن گفته است)
-----------------------------
* برگردیم به وادى نقاشى هاى شما. این بار نقاشى هاى
مدرنتان که برخى اعتقاد دارند نوعى گرته بردارى مقلدانه
از خانم دررودى است، اول بگویید نظرتان درباره این عده
و دیدگاهى که دارند چیست؟آیا درست است؟

_ خیر.این موضع گیرى ها را قبول ندارم.ا گر یک نقاش از پل خواجو
نقاشى کند پس با این تعابیر نفر دوم نمى تواند ازاین پل طرح بزند
و یا نقاشى کند؟ آدم ها چیزهاى زیادى در ذهنشان مى بافند که
ممکن است صحت و سقم درستى نداشته باشد. ایران دررودى
یک نقاش برجسته و سوررئال خاص خودش است مثل رنه ماگریت و
مارسل دوشان و سالوادور دالى که سبک خاص خودشان را دارند.
نگاه ایشان در نقاشی نوعی سوررئال شرقى ست و این همان نگاهى است که در آثار مدرن من هم هست و در این موضوع به هم نزدیکیم . ولى آنچه که مرا ا ز خانم
دررودى ، جدا مى کند و البته من خود را پایین تر از ایشان مى دانم
این است که کارهاى ایران ،بسیار شخصى است و تماما به زندگى و
مکانى که او و خانواده اش زندگى مى کنند، باز مى گردد و آثار من
نوعى رئالیسم جادویى است ، البته اگر بشود چنین اعتبارى قایل شد،
علاوه بر جنبه هاى سورئال داراى جنبه هاى تاریخى، باورهاى قومى،
فرهنگ و توتم ها هم هست و این همان چیزى است که در داستان و
شعر من هم هست ، فضاى عاطفى شرقى و حضور انسان شرقى و نوعى
نگاه متعهدانه به انسان تاریخ ساز. و همچنین باورى که من به عدالت و آزادى
دارم که این نوعى نگاه جامعه شناختى و فلسفى را تداعى مى کند ، در
در آثار ایران دررودى چنین نگاهى نیست و البته اما گاهى رنگ
ها و عناصر شبیه هم هست. من اصفهان و ایران و جهانی را تصویر کرده ام که داراى
تاریخ، فرهنگ و امیدها و ناامیدى های مشخصی است . آنچه که هویت ما را مى
سازد در آثار مدرن من ترسیم شده و به نظر من هر هنرمندى به
گونه خودش با اثر هنریش برخورد مى کند و به خودش شبیه
ا ست.

'گفت و گوی احمد قدرتی پور با روزنامه نسل فردا


دوستان و عزیزان م ، گسیختگی ها و نارسایی ها و اشتباه های چاپی و .... را بر من ببخشائید ! روزنامه است دیگر و ..... و محدودیت صفحه و سر و دم حرف و حدیث را زدن و شتاب برای به موقع رساندن ....... ( احمد قدرتی پور )


ِ
هر هنرمندى به خودش شبیه است
--------------------------------------------------------
موهایش یک دست سفید است. نگاه کردن به آن چهره و چین هاى
عمیق دور چشم و لب هاى به هم فشرده اش او را آدمى سرسخت جلوه
مى دهد. آدم هایى که چنین نگاه خیره اى مثل او دارند ،حتما در مسیر پیش رویشان
مصمم اند، شاید او هم یکى از همین آدم هاست. یاد شوالیه اى مى افتى که در حسرت
خیلى چیزهاست از چاپ کتاب هایى که هنوز خاك انتظار مى خورد و مقالاتى که
دست نخورده باقى مانده اند، اما هرچه باشد ،اقتدار پررنگى که در چهره اش است به
تو م ىفهماند که روزى او همه را به منصه ظهور مى نشاند. این را از نگاه هاى سمجش
مى توان یافت. گفتگوى ما با احمد قدرتى پور در یک روز تابستانى گرم و شرجى اتفاق
مى افتد. صمیمى و دلچسب درباره نقاشى ، داستان و شعر، عشقى که به قول خودش
کابوس این روزهایش شده تا در سردرگمى چاپ کردن کتاب هایش بماند.اما سلاح او
در رسیدن به اهدافش همان سرسختى بى حد و اندازه اش است. سرسختى که فقط
م ىتواند در مردى خلاصه شود که خود را به هنرش سنجاق کرده است.
گفت وگوى نسل فردا با احمد قدرتى پور، نقاش، نویسنده و شاعر

مریم محسنى
----------------------------------------------------------------------
* آقاى قدرتى پوراز کجا شروع کنیم؟
_ از آنجایى که نقطه گره قضیه است. درمورد هنر ، هنرى که دنیاى
خودش و آدم هاى خاص خودش را دارد.
* آنچه که در زندگى هنرى شما بارز دیده مى شود، این
است که شما تلفیقى از شعر و داستان و نقاشى را در هنر
خود جمع کرده اید. چطور این سه عنصرهنرى که شاید
اشتراك چندانى با هم ندارند با هم یک جا جمع شده اند؟
این که یک هنرمند هم نقاش باشد، هم داستان نویس و
هم نقاد و شاعر؟
_ این موضوع براى بسیارىا ز هنرمندان پیش مى آید ،ممکن است
یک نفر وارد عرصه هاى مختلفى شود که ظاهرا ربطى باهم ندارند،
بنده چون متکى به مبانى هنر و فلسفه و نظریه شناخت هستم به
خاطر نوع و سمت و سوى مطالعاتى که داشتم ،توانستم با تلفیق
این مبانى که ا گر آنها را بررسى کنیم به یک ریشه مى رسیم، هنرم
را گسترش بدهم. چون سمت و سوى مطالعاتما ین گونه بودها ست
که رجوع کردمب ه همه هنرها، داستان،ن قاشى و شعر به ا ین علت که
همه اینها مبناى فلسفى و شناختى دارد.
* به نظرشما این موضوع باعث نشده که شما به عنوان یک
اقیانوس کم عمق باشید. این سوال را به این خاطر مى پرسم
که ابعاد هنر این قدر گسترده است که اگر هنرمند بخواهد
به شکل عمیق آن را دریابد باید به شکل تخصصى ، عناصر
هنر را دنبال کند.
_ قضاوتا ین موضوع با مخاطبان منا ست. مخاطبانى که با دریافت
آثارم مى توانند در مورد من داورى کنند،ا ین موضوع را با یک مثال
بدونا ینکه بخواهم خودم را با بزرگان هنر مقایسه کرده و غلو کنم
،شرح مى دهم . در تاریخ افرادى را داشته ایم که در عرص ههاى
هنرى مختلف دست داشته اند از جمله آنها میکل آنژ ، است که
او را نقاش مى نامند، در حالى کها و یک مجسمه ساز قوى و شاعر
بزرگى هم بوده است. ویلیام بلیک ،هم مثال دیگرى است ،او نیز
شاعر و نقاش برجستها ى بوده وا فراد دیگرى همچون داوینچى که
درعرصه هاى مختلف هنرى ،خلاقیت هاى برجسته اى را از خود
به جا گذاشتها ند. همان طور که گفتم به هیچ وجه در مقام مقایسه
برنمى آیم ،اما به خاطر نوع مطالعاتى که داشته ا م به این عرصه ها
وارد شده ام.
* هنرمندانى که نام بردید همواره جزیى از جامعه بوده
اند. نزدیک تر مى شویم به هنرمندان خودمان مثل
صاد ق چوبک ، هدایت و گلشیرى و ... کسانى که از لای ههاى
زیرین و زیر پوست شهرى استفاده کرده و به نوعى هنر
خود را مردمى کرده اند وشما تا چه حد ، هنرتان مردمى
است و از جامعه تاثیر پذیرفته است؟
_ به نظرمن یک هنرمند اگربخواهد اثرش عمیق باشد و جلوه
هاى انسان و حضور انسان را در جهان بیان کند و آثارش بازتاب
انسانى داشته باشد و به نوعى زندگى را روایت کند ،باید در درجه
او ل،زندگى را بشناسد. آنچه که تنها درذهن هنرمند نیست و تحت
تاثیر واقعیت هاى بیرونىا ست، دراین صورتا ست که یکا ثرغنى
را بازمى آفریند. کسانى مثل گلشیرى، فروغ فرخزاد وا حمد شاملو
و بسیارى دیگراز هنرمندان کشورمان که کارهاى برجسته اى
داشته اندا ز همین موضوع سود جسته اند. مثلا همان طور که
عنوان کردید، صادق چوبک باید تاریخ بوشهر را خوانده باشد تا
بتواند تنگسیر را بنویسد یا بزرگ علوى باید تبعید شده باشد تا
بتواندا ثرى به نام چشم هایش را خلق کند در غیرا ین صورت آنچه
که آفریده مى شود یکا ثر مصنوعىا ست که مخاطبان چندانى هم
نخواهد داشت. هنرمند با مردم بزرگ مى شود. یک نویسنده وقتى
در مورد یک بقال مى نویسد باید حضور بقالانه در داستا نهایش
داشته باشد. نویسنده در آثارش کاراکترها را به وجود مى آورد نه
یک شخصیت کلى را.
* پس یک نویسنده به نوعى باید چند شخصیتى باشد،
درست است؟
_ بله. یک هنرمند بایستى ابعاد مختلف حضور انسانى و شخصیت
انسانى را بشناسد و جهانى را در نگاه هاى مختلف و متفاوت خلق
کند. هنرمند باید عشق ها و شکست ها را خوب بشناسد و با آنها
زندگى کرده باشد هم ذهنى و هم عینى ،درآن صورت است که
مى تواند ، نقش بزند و اثر را خلق کند این موضوع را مى توان در
شعرهاى پاپلو نرودا و لورکا ، در نمایشنامه هایش دید.
* خب آیا این موضوع در نقاشى هم نمود دارد و هنرمند
مى تواند نقاشى خود را به نوعى براى مخاطب خود ملموس
کند با توجه به اینکه نقاشى داراى ابعاد مختلف مثل
مجسمه سازى نیست، آیا هنرمند مى تواند نقاشى خود
را زنده کند؟
_ نقاشى به نظر من یکى از سخت ترین ژانرهاى هنریست .ما با یک
سطح روبرو هستیم. البته این مسئله در مورد شکل کلاسیک
قضیه ایى دیگرا ست. به نظر من وارد شدن ویدیو آرتها با رنگهاى
مختلف به نقاشى ،زیاد جدى نیست و همان شکل کلاسیک
است که همواره مورد توجه قرار مى گیرد. نقاشى بسیار سخت
ترازمجسمه سازى است چون در مجسمه سازى ما با یک حضور
متجسد انسانى طرف هستیم و به همین خاطر در نقاشى قدرت
هنرمندا ست که به سطح غیرمتحرك ،پویایى و زندگى مى بخشد.
البته به نظرمن درنقاشى کلاسیک اگرزندگى نباشد و صرفا گرته
بردارىا ز طبیعت باشد فقط یک سرى فعالیت هاى تکنیکى ا تفاق
افتادها ست و بس.
* پس با این اوصاف، هنرمند باید درنقاشى هایش دخل و
تصرف داشته باشد؟
_ بله .
* آیا به همین خاطر است که شما در یکى از نقاشى هایتان
معمارى اصلى مناره را در نظر نگرفته و آن را به شکل
گره زده کشیده اید؟
_ خب از این نوع فعالیت هاى ذهنى که بروز آن اثرهنرى است.
بزرگانى هستند که این کاررا کرده اند. نابغه اى که در اواخر قرون
وسطىا ست به نام هیرونیموس بوش و دیگران کها شیا راا زآن خود
کردها ند.ا ین نوعى نگاه سورئال به نقاشىا ست که در نیمها ول قرن
20 هم توسط سالوادر دالى ، انجام شد.ا و فلزى را کشید که زیر
حرارت خورشید ،حالت خمیرى پیدا کردها ست.ا ین موضوعات به
قصد هنرمندب از مى گردد که جنبه گرافیک داشته و یا جنبه ذهنى
که تفاوتى هم بینا ین دو هست. من در نقاشى مناره گره زده، سعى
کردم که تلفیقى بین کاریکاتور و نقاشى را ایجاد کنم. اگر نقاشى
باشد باید وجه سورئال آن را در نظر بگیریم وا گر وجه کاریکاتوررا در
نظر بگیریم باید جنبه طنز آنرا پررنگ تر کنیم. کاریکاتور لحظه را
تعریف مى کند و نقاشى شکل متفاوتى را نشان مى دهد که تاریخ
دردها و رنج ها و به بن بست رسیدن تاریخى است که بر جامعه
گذشته ا ست.
* شما به جنبه هاى سورئال اشاره کردید آنچه که دربوف
کورصادق هدایت هم دیده مى شود واواز نقاشى هاى
سالوادردالى ، تاثیرگرفته است آیا درآثار شما هم این
تاثیرات وجود دارد؟
_درداستان ها وشعرهاى من همان اتقاقى افتاده که درنقاشى هاى
مدرن من هست. در نقاشى هاى کلاسیک فقط به جنبه هاى
زیبایى شناختى و دلنشین روى آورده ام ،اما در آثار مدرن من
رگ ههاى سورئال وجود دارد.
* این سورئال نویسى تحت تاثیرهوشنگ گلشیرى بوده
است؟با توجه به ا ینکه ا و در شازده ا حتجابش به ا ین مقوله نگاه ویژه داشته
و شما هم دوستى دیرینه ا ى باا ین نویسنده برجسته داشته ا ید.
_ من هوشنگ را ازجوانى مى شناختم. حدود 18 سالم بود که براى
اولین بارا و را دیدم و تا زمان مرگش به صورت متناوب و مکررایشان
را مى دیدم گاهى این ارتباط گسیخته مى شد ،اما همیشه وجود
داشت. گلشیرى ،بسیارزیاد برمن وا فراد دیگرى ، تاثیرداشتها ست.
اونویسندها ى بسیار تواناست و داستان نویسى ، متفاوت است
چون اطلاعات اجتماعى که این آدم داشت بها و کمک م ىکرد
که داستان هاى قوى خلق کند. او صرفا با زبان ،بازى نمى کرد و
کارهایش مبتنى بر کارکترها و تاریخ است. شازده احتجاب براى
من یک باور به شمار مى رود همان قدر که تحت تاثیر بوف کور قرار
گرفتم ، تحت تاثیرا ین داستان هم قرار گرفتم وا ین داستان مرا به
کاراکتر خودم بازگرداند.
* پس باا ین تفاسیر بیشتر آثار شما تاثیر گرفته ا ز گلشیرىا ست؟
_ هنرمندانى که با جامعه ارتباط تنگاتنگ دارند ،همواره ا ز کسانى
بوده اند که در آثار من جا داشته اند. مثال تنگسیر را پیش تر زدم.
گرچه برخلاف ظاهر بسیارى ا ز نویسندگانى که مى بینیم که بسیار
منظم و متین برخورد مى کنند در دنیاى درونى خود دنیاى دیگرى
دارند و این همان پارادوکسى است که در زندگى یک هنرمند بارز
است. گلشیرى ،بدترین اصطلاحات عوام را در آثارش به کار مى برد
وبا همه طبقات ا جتماعى ارتباط داشت. شناخت گلشیرى و امثال
او باعث شد که بفهمم تا زمانى که کاراکترهاى ا جتماعى رانشناسم
و با آنها زندگى نکنم ،نمى توانم بنویسم. چند گانگى امریست که
در زندگى یک هنرمند باید وجود داشته باشد.
* پس شما رهسپار جاده اى شدید که نویسندگان
معاصرى چون گلشیرى، دولت آبادى و ... در آن قدم
گذاشتند؟
_ این را بگویم که من زیاد کتاب منتشر نکردم آن هم به دلایل
شخصى. امروز اگر کسى یک میلیون داشته باشد که با توجه به
وضعیت ا قتصادى کنونى پول ناچیزى به حساب مى آید ،مى تواند
یک کتاب 100 صفحه اى در 1000 نسخه به چاپ برساند و این
موضوع راحت ا ست ،اما شاید ماندگاریش کم باشد.
* مى توانید دلایل این عدم کشش به چاپ آثارتان را
بیان کنید؟
_ علت ا صلى آن درگیر ىهاى غیر هنرى و نوشتن در نشریات به شکل مداوم بود که فرصتى براى نوشتن و انتشار کتاب را ایجاد نمى کرد. البته شاید در اوایل جوانى و نوجوانى این کشش بود که نام و عنوانى داشته باشم ، اما امروز نه و سالهاست این احساس فروکش کرده است.
* چرا ؟
_ به خاطر اینکه وقتى به شعرهایم رجوع مى کنم بسیار بى رحمانه آنها را مورد ارزیابى قرار مى دهم و بسیارى از شعرهایم را که به چاپ رساندها م ، شعر نم ىدانم چون خالص، صادقانه و عین زندگى نیستند ،پس نباید منتشر مى شدند. سخت گرفتن به
آثارم باعث شده که بسیارى ا ز آنها همچنان خاك بخورند تا روزى به سراغشان بروم و آنها را با اصلاح و تغییرات اگرزندگى باقى بود به چاپ برسانم. چاپ آثارم اکنون دنیاى کابوس بارى براى من ایجاد کرده ا ست و به نوعى مرا دچار نوعى سردرگمى کرده ا ست.
* کدامیک از آثار چاپ شده شما بیشتر پشیمانتان کرده است؟
_ یک کتاب دارم به نام »خون بر ماسه « که جزوه اى است براى
تحلیل اشعار فروغ فرخزاد که در سال 50 منتشر شد و دقیقا یک
ماه بعدا زا نتشارا ینا ثر پشیمان شدم و تا آنجا که دستم رسیدا ین
کتاب را جمع آورى کردم. البته نمى گویم آنچه که نوشتم ، غلط
بوده ولى در مورد فروغ ، درا ین کتابا غراق کرد هام و همه شخصیت
او را ندیدها م فقط یک بُعدا زا بعادا و را درا ین کتاب کنکاش کردها م
و شعر آیه هاى زمینى ا و را که یکى ا ز شعرهاى برجسته فروغ ا ست
را رمز گشایى کردم ،اما بیشتر حرف خودم را زده ا م. البته رمان
کوتاهى هم به نام « ول » دارم که گلشیرى واحمد میرعلایى آن
را خوانده اند و جزو کار هایى بود که دوستش داشتم این رمان
در سال 50 - 49 به پایان رسید ،اما هیچ وقت مجوز چاپ نگرفت
وهمین طورمانده تاا ینکه در آن زمان به صورت قاچاقى 500 نسخه
از این کتاب را منتشر کردم و اکنون باید با بازبینى دقیق و اصلاح
دوباره به فکر انتشارش باشم. این کتاب از آن کتاب هایى است که
رضایت من را به دست آورده ا ست.
* آیا آثار دیگرى هم دارید که در صف انتظار براى چاپ
مانده باشد؟
_ بله تعداد زیادى شعر که حاصل سال ها کار است و چند
داستان کوتاه و مجموعه مقالاتى که باید به انتشار برسد و چند
کتاب منتشر نشده دیگر از جمله فرهنگ زیبایى شناسى که با
کمک همسرم آن را جمع آورى کردیم و قرارداد آن را با حوزه
هنرى بستیم ، اما به دلایلى منتشر نشد و یک کتاب دیگر که
مترجم آن همسرم بود با وجود قرادادى که با تهران داشتیم ،باز به
مرحله چاپ نرسید.
* آیا دغدغه نان وسنگ اندازى هاى مختلف باعث شد که
شما نتوانید به آنچه که باید برسید و نتوانید کتاب هایتان
را به چاپ برسانید؟
_ غم نان یکى ازدلایل است ، اما اگرخودم مصر بودم که به چاپ
برسند ، این اتفاق مى افتاد در واقع من درگیرى ها والویت هاى
دیگرى در زندگى داشتم که تا حدود زیادى این افکار را از من
دور مى کرد.
* برگردیم به وادى نقاشى هاى شما. این بار نقاشى هاى
مدرنتان که برخى اعتقاد دارند نوعى گرته بردارى مقلدانه
از خانم دررودى است، اول بگویید نظرتان درباره این عده
و دیدگاهى که دارند چیست؟آیا درست است؟
_ خیر.ا ین موضع گیرى ها را قبول ندارم.ا گر یک نقاشا ز پل خواجو
نقاشى کند پس باا ین تعابیر نفر دوم نمى تواندا زاین پل طرح بزند
و یا نقاشى کند؟ آدم ها چیزهاى زیادى در ذهنشان م ىبافند که
ممکن است ، صحت و سقم درستى نداشته باشد. ایران دررودى
،یک نقاش برجسته و سورئال خاص خودش است مثل رنه ماگریت و
مارسل دوشان و سالوادور دالى که سبک خاص خودشان را دارند. در
نگاه ا یشان سورئال شرقى جا گرفته، همان نگاهى است که در آثار مدرن
من هم هست و در این موضوع به هم نزدیکیم ولى آنچه که مرا ا ز خانم
دررودى ، جدا مى کند و البته من خود را پایین تر از ایشان مى دانم
این است که کارهاى ایران ،بسیار شخصى است و تماما به زندگى و
مکانى که او و خانواده اش زندگى مى کنند، باز مى گردد و آثار من
نوعى رئالیسم جادویى است ، البته اگر بشود چنین اعتبارى قایل شد،
علاوه بر جنبه هاى سورئال داراى جنبه هاى تاریخى، باورهاى قومى،
فرهنگ و توتم ها هم هست و این همان چیزى است که در داستان و
شعر من هم هست ، فضاى عاطفى شرقى و حضور انسان شرقى. نوعى
نگاه متعهدانه به انسان تاریخ ساز. باورى که من به عدالت و آزادى
دارم که نوعى نگاه جامعه شناختى و فلسفى را تداعى م ىکند ، در
حالى که در آثارا یران دررودى ، چنین نگاهى نیست و گاهى رنگ
ها و عناصر شبیه هما ست. منا صفهانى را تصویر کردها م که داراى
تاریخ، فرهنگ و امیدها و ناامیدى هاست آنچه که هویت ما را مى
سازد در آثار مدرن من منقش شده و به نظر من هر هنرمندى به
گونه خودش با اثر هنریش برخورد مى کند و به خودش شبیه
ا ست.
--------------------------------------------------------------------
شناسنامه
متولد یازدهم اسفند ماه 1328 در اصفهان
اساتید
افتخاراوشاگردى بزرگانى چون امیرحسین آریانپور، حیدرمهرگان
، شرف الدین خراسانى ، احسان طبرى ، اکبررادى ، بهرام بیضائى ،
سمبات کیورقیان ، یرواند نهاپطیان ، على اکبرصنعتى ، آیدین آغداشلو،
ایران درودى ، گروتوفسکى ، پیتربروك ، فرانک وب و… است.
فعالیت هاى فرهنگى، ادبى و هنرى احمد قدرتى پور ،به طورخلاصه
و کلى عبارتند از : عضویت افتخارى وشرکت درانجمن هاى ادبى
وهنرى سراسرکشور، عضویت هیئت اجرائیه شوراى نویسندگان
وهنرمندان ایران ونماینده اصفهان درآن، عضویت هیئت مدیره اولین
دوره انتخابات انجمن نقاشان اصفهان ، عضوانجمن صنفى روزنامه
نگاران، مدرس جامعه شناسى و فلسفه (به ویژه فلسفه هنر) ، نقاشى ،
تئاتر، سینما و….
تالیف
شش کتاب در حوزه کودك و نوجوان، رمان توقیف شده »ول ،«
منظومه »بى ستارگانى برآسمان «، کتاب »اصفهان درگذرگاه تاریخ ،«
فرهنگ ده جلدى زیبایى شناسى و هنر( با یارى منیژه هادى محمد
آبادى)، فرهنگ سه جلدى نقد ادبى ، فرهنگ عکاسى و چندین مقاله
ادبى و هنرى دیگر.
مولف مقدمه و ویراستارکتاب »آبرنگ کاران امپرسیونیست « ترجمه
منیژه هادى محمدآبادى، مولف مقدمه وویراستارکتاب »نقاشى هاى
مردمى و افسانه هاى ایرانى «ترجمه منیژه هادى محمدآبادى و
نگارش ده ها نمایش نامه و فیلم نامه که برخىا ز آنها اجرا شده است.
موسس
تاسیس هنرکده خورشید ،بنیان گذارى انجمن هنرى کوخ
مولف صدها مقاله ونقد ادبى وهنرى که در نشریات سراسرى
کشور(پیش وپس ازانقلاب ) منتشرشده اند .
نمایشگاه ها
برپایى ده ها نمایشگاه انفرادى وگروهى دراصفهان، تهران، شیراز، یزد،
لایپزیک، کلن، استکهلم، دبى ، تاشکند و….
عکس: محمد شریف | نسل فردا

نمایشگاه



مروری بر آثار نقاشی کلاسیک احمد قدرتی پور
گشایش نمایشگاه : جمعه ، 16مردادماه1394 ، بعد از ظهر ، ساعت 17 تا 20/30
جمعه 16مرداد تا چهارشنبه 21مرداد